برهان و دلیل اسلام: اقضی القضاه حجه الاسلام زین دین کآثار مجد او چو ابد باد مستدام. خاقانی. ، لقبی که امروز به برخی روحانیون عالی مقام و فقها دهند. رجوع بحجت شود رجوع به حجه الاسلام (ردیف ح ج ت) شود
برهان و دلیل اسلام: اقضی القضاه حجه الاسلام زین دین کآثار مجد او چو ابد باد مستدام. خاقانی. ، لقبی که امروز به برخی روحانیون عالی مقام و فقها دهند. رجوع بحجت شود رجوع به حجه الاسلام (ردیف ح ج ت) شود
آخوند ملامحمد پسر حسین تبریزی ممقانی. شاگرد رشید و تلمیذ بلافصل شیخ احمد بن زین الدین احسائی است. فقیه و محدث و حکیم بوده. در وعظ و خطابه ید طولی داشته. علی الظاهر او نخستین عالمی است که در تبریز در مکتب شیخ احمد احسائی بکرسی استادی نشسته و عقاید استاد خود را بمردم تعلیم داده است. پیرو زیاد داشته و جمع کثیر از هر طبقه بحلقۀ ارادتش آمده و تابع او بوده اند. پیروان او در جانب غربی مسجدی که امروز جامع میخوانند مسجد بسیار بزرگ که ملاصق بدیوار جامع است برای او بنا نهاده اند. من بارها به آن معبد رفته ام و بدقت آنجا را دیده ام. سطح این مسجد تقریباً یک متر از سطح زمین صحن جامع مرتفعتر است. طول آن علی الظاهر درست به اندازۀ طول مسجد جامع است که از جانب جنوب بسوی شمال کشیده شده و در حدود شصت و دو متر میباشد و عرض آن حدود بیست و شش متر و سی سانتی متر است. این مسجد روی چهل ستون که همه از سنگ کبود است بپاست. در محراب مسجد قطعاتی از سنگ رخام منقش نصب گردیده است. حجاری این سنگهاقدیم و بظن قوی از بقایای سنگهای یک بنای عظیم بوده که در اثر حوادث روزگار ویران شده و هنگام بنای این مسجد که بزعم نگارنده روی قسمتی از خرابه های بنای اولی نهاده شده از آن سنگها استفاده و در محراب معبد بکار برده اند. در جانب غربی این معبد مسجد کوچکی است که ده ستون از سنگ دارد و مردم در فصل زمستان و موسم سرما در آنجا تجمع مینمایند و آن از توابع مسجد بزرگ مذکور است. این معبد بزرگ که بنام این عالم بنا شده و مسجد حجه الاسلام خوانده میشود بجماعت شیخیه اختصاص دارد و غیر از این طایفه کمتر بعبادت می نشینند و نماز میخوانند. اکنون امام راتب این مسجد از احفاد ملامحمد بن محمد سلیم اسکوئی است که پدر بر پدر از مشایخ فرقۀ شیخیه هستند. عظمت و بزرگی معبد که بقول نادر میرزا قاجار حجه الاسلام آنجا را با زر مخلصان از بنیان عمارت کرده کاشف از کثرت پیروان و تابعین این عالم و حاکی از نفوذ معنوی او در قلوب مریدان خود میباشد. در روزگار این عالم میان علماء شیخیه و دیگر علماء تبریز مخالفت ظاهر گشته و تصریحاً و تعریضاً متعرض همدیگر بوده اند و کم کم بمراتب مخالفت افزوده در سال 1264 هجری قمری که سال اول سلطنت ناصرالدین شاه قاجار است منتهی به یک ف تنه عظیم گردیده. لله باشی میگوید ’بیم آن بود که شهری بر دو گونه شده یکدیگر را تاراج و قتل کنند’ شاهزاده ملک قاسم میرزا پسر فتحعلی شاه قاجار آن اوقات فرمانفرما و حکمران آذربایجان بود تدبیرها کرد تا گرد فتنه را فرونشاند. میرزا محمدتقی سپهر در جلد سوم قاجاریه از کتاب ناسخ التواریخ و رضاقلی هدایت ’لله باشی’ در جلد دهم روضه الصفای ناصری ومحمدحسن خان اعتمادالسطنه در جلد دوم مرآت البلدان در مطاوی وقایع سال 1264 هجری قمری و هم در کتاب المآثروالاّثار در این قضیه بتفصیل و اجمال سخن گفته اند. اشعار زیر که ازادیب اریب ملامهر علی خوئی تبریزی است نیز بر این موضوع اشعار دارد: الغوث یا احمد یا من له فیض ٌ کفیض المطر الدائم قد ظهر البدعهفی عهدنا الی متی تسکت کالصائم تصرف الصوفیه فی دیننا تصرف الأحلام فی النائم ینفون بالجسم عروج النبی و ینکرون غیبه القائم فشمر الذیل علی دفعهم و لاتخف من لومه اللائم. از علمایی که در مجلس مناظرۀ میرزا علی محمد باب در تبریز حاضر بوده یکی هم حجه الاسلام است. زعیم الدوله میرزا مهدی خان بن محمدتقی بن محمد جعفر تبریزی در کتاب مفتاح باب الأبواب اشاره به این مطلب کرده میگوید: فاصدر المرحوم محمدشاه امراً لولی عهد دولته ناصرالدین میرزا اذ ذاک (اعنی ملک السعید ناصرالدین شاه الشهید) بتبریز التی هی عاصمه مملکه آذربایجان و مقر اولیاء العهد للدوله الایرانیه العلیه بان یعقد جمعیه کبیره تحت ریاسته من کبار العلما و الفضلاء و الفقهاء و الامراء و ذوی الحیثیات من اعیان المدینه و سراتها و ان یستحضر الباب من محبسه و یطلق له الحریه بالتقریر و بالتحریر و ان یأخذ آراء اعضاءالجمعیه بشأنه اولاً و یستفتی الفقهاء بحقه ثانیاً ثم لایعجل فی تنفیذ الحکم الصادر له او علیه حتی تطلععلیه اولیاء الدوله و یصدر امره السلطانی بتنفیذه. فانعقدت الجمعیه و حضرالمدعوون و فی مقدمتهم من الفقهاء، و الفضلاء الملامحمد الممقانی الملقب بحجه الاسلام رئیس علماء الشیخیه والحاج ملامحمود الملقب بنظام العلماء و میرزا اصغر شیخ الاسلام و میرزا محسن القاضی و الحاج میرزا عبدالکریم و میرزا حسن الزنوزی الملقبان بملا باشی و ابی و جدی طیب الله ثراهم و من رجال الحکومه محمدخان زنکنه امیر النظام و میرزا فضل الله علی آبادی الملقب بنصیر الملک وزیر المملکه و میرزا جعفرخان الملقب بمشیرالدوله وکیل وزاره الخارجیه و میرزا موسی خان التفرشی وکیل وزاره المالیه و میرزا مهدی خان الملقب ببیان الملک کاتم اسرار وزیر المملکه و غیرهم من ذوی الشأن و الاعیان کما هو مدون فی متون تواریخ الدوله وغیرها. و نیز از صبح روز بیست و هفتم شعبان 1256 هجری قمری که میرزا علی محمد را با رفیقش سیدحسین یزدی و مریدش ملامحمدعلی ب خانه بزرگان علمای تبریز برده اند حکایت کرده میگوید: ثم اوصلوه الی بیت المرحوم الملا محمد الممقانی المجتهد رئیس العلماء الشیخیه الملقب بحجه الاسلام و کان من حاضری ذلک المحفل ابی وجدی و الحاج میرزا عبدالکریم و ال میرزا حسن الزنوزی الملقبان بملا باشی و عدد غیر قلیل من الاعیان. حجه الاسلام در سال 1269 هجری قمری در تبریز وفات کرده و در تبریزدر محلۀ شتربان (دوه چی) تحت گنبد مزار معروف به مزار سید ابراهیم در جانب غربی صندوق مزار مزبور مدفون شده. لوح قبرش از سنگ مرمر سفید است و این کلمات باابیاتی که بتاریخ وفات او هم دلالت دارد در آن سنگ با خط نستعلیق بدست سید اسماعیل نامی منقور است: هوالباقی. هذا مرقد العالم الامجد العلام حجه الاسلام محمد بن الحسین التبریزی الممقانی اعلی الله مقامه. طرق الشریعه حادث الایام و تغیمت شمس الهدی بظلام فلیبک دین محمد لمحمد والمسلمون بحجه الاسلام یا للمکارم بعده بفؤادها نار تشب لهیبها بضرام یا کافلاً ایتام آل محمد من بعد اذ لکفاله الایتام احییت یا غیظ العدی سبل الهدی من بعدما طمست مدی الاعوام و کشفت عن علم الحقیقه بعدما نسجت علیه عناکب الاوهام فلئن سئلت العام عن تاریخه ارخ (نعته شرایع الاسلام) 1269 درس الدروس بفقده و شرایع الاسلام تنعاه لیوم قیام حتی تحاسدک الزمان بجهله فرماک عن عین بسهم حمام فاقرء علی الدنیا السلام فقد مضی عنها مجیر سلیمها بسلام سه بیت اخیر از ده بیت مذکور در حواشی و اطراف لوح مکتوب است. اکنون قبرش در آن مقام معین و آشکار است. این چند بیت از یک غزل فارسی است که در مجموعۀ اشعار پسرش حجه الاسلام میرزا محمدتقی بصاحب ترجمه نسبت داده اند: کرد خور عشق دوست از افق دل ظهور ساحت جان را گرفت پرتو الله نور یوسف گل پیرهن آمده سوی وطن گوشۀ بیت الحزن گشته سرای سرور مطرب شیرین مقال بردز دلها ملال محونمود از خیال صحبت غلمان و حور خانه او در اوایل محلۀ شتربان (دوه چی) در جانب شمالی رود خانه مهرانرود در مدخل غربی کوچه ای که امروز معروف به کوچۀ کداخدا باشی است واقع بوده سالها پس از وفاتش سیلی عظیم به تبریز آمد و بناها و خانه های ساحل رودخانه را از هر دو سو ویران کرد. خانه او را که در کنار رود خانه مذکور بود مانند سایر ابنیۀ واقعه در ساحل رودخانه آب فرو گرفته و خراب کرد. چند سال پیش که برای دفع خطر سیل بوسعت و عرض رودخانه افزودند عمارات و خانه های اطراف رودخانه را خراب کرده و جزء رودخانه و کوچۀ احداثی ساحل آن کردندقسمت اعظم این عمارت نیز جزء رود خانه مهران رود و کوچۀ مستحدثه ساحل آن گردید. من خرابه های این عمارت را دیده بودم از رسوم و آثار آن پدید بود که عمارت وسیع و با شکوهی بوده. این همان خانه است که حجه الاسلام در آنجا در مجلسی که گروهی از علماء و دانشمندان و بزرگان شهر و اعیان مصر در آن گرد آمده بودند فتوی بکفر میرزا علی محمدباب داده و حکم بر قتلش براند. (از کتاب المحافل، تألیف سلطان القرائی تبریزی)
آخوند ملامحمد پسر حسین تبریزی ممقانی. شاگرد رشید و تلمیذ بلافصل شیخ احمد بن زین الدین احسائی است. فقیه و محدث و حکیم بوده. در وعظ و خطابه ید طولی داشته. علی الظاهر او نخستین عالمی است که در تبریز در مکتب شیخ احمد احسائی بکرسی استادی نشسته و عقاید استاد خود را بمردم تعلیم داده است. پیرو زیاد داشته و جمع کثیر از هر طبقه بحلقۀ ارادتش آمده و تابع او بوده اند. پیروان او در جانب غربی مسجدی که امروز جامع میخوانند مسجد بسیار بزرگ که ملاصق بدیوار جامع است برای او بنا نهاده اند. من بارها به آن معبد رفته ام و بدقت آنجا را دیده ام. سطح این مسجد تقریباً یک متر از سطح زمین صحن جامع مرتفعتر است. طول آن علی الظاهر درست به اندازۀ طول مسجد جامع است که از جانب جنوب بسوی شمال کشیده شده و در حدود شصت و دو متر میباشد و عرض آن حدود بیست و شش متر و سی سانتی متر است. این مسجد روی چهل ستون که همه از سنگ کبود است بپاست. در محراب مسجد قطعاتی از سنگ رخام منقش نصب گردیده است. حجاری این سنگهاقدیم و بظن قوی از بقایای سنگهای یک بنای عظیم بوده که در اثر حوادث روزگار ویران شده و هنگام بنای این مسجد که بزعم نگارنده روی قسمتی از خرابه های بنای اولی نهاده شده از آن سنگها استفاده و در محراب معبد بکار برده اند. در جانب غربی این معبد مسجد کوچکی است که ده ستون از سنگ دارد و مردم در فصل زمستان و موسم سرما در آنجا تجمع مینمایند و آن از توابع مسجد بزرگ مذکور است. این معبد بزرگ که بنام این عالم بنا شده و مسجد حجه الاسلام خوانده میشود بجماعت شیخیه اختصاص دارد و غیر از این طایفه کمتر بعبادت می نشینند و نماز میخوانند. اکنون امام راتب این مسجد از احفاد ملامحمد بن محمد سلیم اسکوئی است که پدر بر پدر از مشایخ فرقۀ شیخیه هستند. عظمت و بزرگی معبد که بقول نادر میرزا قاجار حجه الاسلام آنجا را با زر مخلصان از بنیان عمارت کرده کاشف از کثرت پیروان و تابعین این عالم و حاکی از نفوذ معنوی او در قلوب مریدان خود میباشد. در روزگار این عالم میان علماء شیخیه و دیگر علماء تبریز مخالفت ظاهر گشته و تصریحاً و تعریضاً متعرض همدیگر بوده اند و کم کم بمراتب مخالفت افزوده در سال 1264 هجری قمری که سال اول سلطنت ناصرالدین شاه قاجار است منتهی به یک ف تنه عظیم گردیده. لله باشی میگوید ’بیم آن بود که شهری بر دو گونه شده یکدیگر را تاراج و قتل کنند’ شاهزاده ملک قاسم میرزا پسر فتحعلی شاه قاجار آن اوقات فرمانفرما و حکمران آذربایجان بود تدبیرها کرد تا گرد فتنه را فرونشاند. میرزا محمدتقی سپهر در جلد سوم قاجاریه از کتاب ناسخ التواریخ و رضاقلی هدایت ’لله باشی’ در جلد دهم روضه الصفای ناصری ومحمدحسن خان اعتمادالسطنه در جلد دوم مرآت البلدان در مطاوی وقایع سال 1264 هجری قمری و هم در کتاب المآثروالاَّثار در این قضیه بتفصیل و اجمال سخن گفته اند. اشعار زیر که ازادیب اریب ملامهر علی خوئی تبریزی است نیز بر این موضوع اشعار دارد: الغوث یا احمد یا من له فیض ٌ کفیض المطر الدائم قد ظهر البدعهفی عهدنا الی متی تسکت کالصائم تصرف الصوفیه فی دیننا تصرف الأحلام فی النائم ینفون بالجسم عروج النبی و ینکرون غیبه القائم فشمر الذیل علی دفعهم و لاتخف من لومه اللائم. از علمایی که در مجلس مناظرۀ میرزا علی محمد باب در تبریز حاضر بوده یکی هم حجه الاسلام است. زعیم الدوله میرزا مهدی خان بن محمدتقی بن محمد جعفر تبریزی در کتاب مفتاح باب الأبواب اشاره به این مطلب کرده میگوید: فاصدر المرحوم محمدشاه امراً لولی عهد دولته ناصرالدین میرزا اذ ذاک (اعنی ملک السعید ناصرالدین شاه الشهید) بتبریز التی هی عاصمه مملکه آذربایجان و مقر اولیاء العهد للدوله الایرانیه العلیه بان یعقد جمعیه کبیره تحت ریاسته من کبار العلما و الفضلاء و الفقهاء و الامراء و ذوی الحیثیات من اعیان المدینه و سراتها و ان یستحضر الباب من محبسه و یطلق له الحریه بالتقریر و بالتحریر و ان یأخذ آراء اعضاءالجمعیه بشأنه اولاً و یستفتی الفقهاء بحقه ثانیاً ثم لایعجل فی تنفیذ الحکم الصادر له او علیه حتی تطلععلیه اولیاء الدوله و یصدر امره السلطانی بتنفیذه. فانعقدت الجمعیه و حضرالمدعوون و فی مقدمتهم من الفقهاء، و الفضلاء الملامحمد الممقانی الملقب بحجه الاسلام رئیس علماء الشیخیه والحاج ملامحمود الملقب بنظام العلماء و میرزا اصغر شیخ الاسلام و میرزا محسن القاضی و الحاج میرزا عبدالکریم و میرزا حسن الزنوزی الملقبان بملا باشی و ابی و جدی طیب الله ثراهم و من رجال الحکومه محمدخان زنکنه امیر النظام و میرزا فضل الله علی آبادی الملقب بنصیر الملک وزیر المملکه و میرزا جعفرخان الملقب بمشیرالدوله وکیل وزاره الخارجیه و میرزا موسی خان التفرشی وکیل وزاره المالیه و میرزا مهدی خان الملقب ببیان الملک کاتم اسرار وزیر المملکه و غیرهم من ذوی الشأن و الاعیان کما هو مدون فی متون تواریخ الدوله وغیرها. و نیز از صبح روز بیست و هفتم شعبان 1256 هجری قمری که میرزا علی محمد را با رفیقش سیدحسین یزدی و مریدش ملامحمدعلی ب خانه بزرگان علمای تبریز برده اند حکایت کرده میگوید: ثم اوصلوه الی بیت المرحوم الملا محمد الممقانی المجتهد رئیس العلماء الشیخیه الملقب بحجه الاسلام و کان من حاضری ذلک المحفل ابی وجدی و الحاج میرزا عبدالکریم و ال میرزا حسن الزنوزی الملقبان بملا باشی و عدد غیر قلیل من الاعیان. حجه الاسلام در سال 1269 هجری قمری در تبریز وفات کرده و در تبریزدر محلۀ شتربان (دوه چی) تحت گنبد مزار معروف به مزار سید ابراهیم در جانب غربی صندوق مزار مزبور مدفون شده. لوح قبرش از سنگ مرمر سفید است و این کلمات باابیاتی که بتاریخ وفات او هم دلالت دارد در آن سنگ با خط نستعلیق بدست سید اسماعیل نامی منقور است: هوالباقی. هذا مرقد العالم الامجد العلام حجه الاسلام محمد بن الحسین التبریزی الممقانی اعلی الله مقامه. طرق الشریعه حادث الایام و تغیمت شمس الهدی بظلام فلیبک دین محمد لمحمد والمسلمون بحجه الاسلام یا للمکارم بعده بفؤادها نار تشب لهیبها بضرام یا کافلاً ایتام آل محمد من بعد اذ لکفاله الایتام احییت یا غیظ العدی سبل الهدی من بعدما طمست مدی الاعوام و کشفت عن علم الحقیقه بعدما نسجت علیه عناکب الاوهام فلئن سئلت العام عن تاریخه ارخ (نعته شرایع الاسلام) 1269 درس الدروس بفقده و شرایع الاسلام تنعاه لیوم قیام حتی تحاسدک الزمان بجهله فرماک عن عین بسهم حمام فاقرء علی الدنیا السلام فقد مضی عنها مجیر سلیمها بسلام سه بیت اخیر از ده بیت مذکور در حواشی و اطراف لوح مکتوب است. اکنون قبرش در آن مقام معین و آشکار است. این چند بیت از یک غزل فارسی است که در مجموعۀ اشعار پسرش حجه الاسلام میرزا محمدتقی بصاحب ترجمه نسبت داده اند: کرد خور عشق دوست از افق دل ظهور ساحت جان را گرفت پرتو الله نور یوسف گل پیرهن آمده سوی وطن گوشۀ بیت الحزن گشته سرای سرور مطرب شیرین مقال بردز دلها ملال محونمود از خیال صحبت غلمان و حور خانه او در اوایل محلۀ شتربان (دوه چی) در جانب شمالی رود خانه مهرانرود در مدخل غربی کوچه ای که امروز معروف به کوچۀ کداخدا باشی است واقع بوده سالها پس از وفاتش سیلی عظیم به تبریز آمد و بناها و خانه های ساحل رودخانه را از هر دو سو ویران کرد. خانه او را که در کنار رود خانه مذکور بود مانند سایر ابنیۀ واقعه در ساحل رودخانه آب فرو گرفته و خراب کرد. چند سال پیش که برای دفع خطر سیل بوسعت و عرض رودخانه افزودند عمارات و خانه های اطراف رودخانه را خراب کرده و جزء رودخانه و کوچۀ احداثی ساحل آن کردندقسمت اعظم این عمارت نیز جزء رود خانه مهران رود و کوچۀ مستحدثه ساحل آن گردید. من خرابه های این عمارت را دیده بودم از رسوم و آثار آن پدید بود که عمارت وسیع و با شکوهی بوده. این همان خانه است که حجه الاسلام در آنجا در مجلسی که گروهی از علماء و دانشمندان و بزرگان شهر و اعیان مصر در آن گرد آمده بودند فتوی بکفر میرزا علی محمدباب داده و حکم بر قتلش براند. (از کتاب المحافل، تألیف سلطان القرائی تبریزی)
فرنود اسلام پیشوای دین اولین حج که بر هر مسلمان واجب است. در مقابل حج بالنذر که وجب آن بواسطه نذر است و مقابل حجه های مکرر که استحبابی ندارد، حجه الوداع. لقبی است که به برخی روحاینون عالی مقام و فقها دهند: (اقضی القضاه حجه الاسلام زین دین کاثارمجد او چو ابد باد مستدام خ) (خاقانی)
فرنود اسلام پیشوای دین اولین حج که بر هر مسلمان واجب است. در مقابل حج بالنذر که وجب آن بواسطه نذر است و مقابل حجه های مکرر که استحبابی ندارد، حجه الوداع. لقبی است که به برخی روحاینون عالی مقام و فقها دهند: (اقضی القضاه حجه الاسلام زین دین کاثارمجد او چو ابد باد مستدام خ) (خاقانی)
لقب شهر بصره است. (منتهی الارب) (المنجد) ، لقب شهر بلخ است: قبهالاسلام را هجو ای مسلمانان که گفت حاش لله بالله ار گوید جهود خیبری. انوری. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 270، 373، 377، 393، 484، 651 شود
لقب شهر بصره است. (منتهی الارب) (المنجد) ، لقب شهر بلخ است: قبهالاسلام را هجو ای مسلمانان که گفت حاش لله بالله ار گوید جهود خیبری. انوری. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 270، 373، 377، 393، 484، 651 شود
ممقانی، معروف به حجه الاسلام. از بزرگان علمای شیخیه و از شاگردان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی و رئیس فرقۀ شیخیۀ آذربایجان بود. بعد از سید رشتی ادعای خلافت وی کرد و به سال 1268 هجری قمری درگذشت. (از رجال بامداد ج 3 ص 290)
ممقانی، معروف به حجه الاسلام. از بزرگان علمای شیخیه و از شاگردان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی و رئیس فرقۀ شیخیۀ آذربایجان بود. بعد از سید رشتی ادعای خلافت وی کرد و به سال 1268 هجری قمری درگذشت. (از رجال بامداد ج 3 ص 290)
حاج سید اسدالله بن حاج سید محمدباقر حجه الاسلام شفتی، عالم عابد زاهد متقی فقیه جلیل از اکابر تلامذۀ صاحب جواهر و صاحب ضوابط و شیخ مرتضی انصاری. و جلالت و فقاهت و اجتهاد وی مسلم بود و در اغلب مکارم اخلاق و محامد اوصاف به والد ماجدش ترجیح میداده اند و آب فرات را با هزینۀ گزاف از مسافت سه فرسخ و نیم به نجف اشرف آورد و در سال 1290 یا 1292 هجری قمری (غرص یا غرصب) در دیه کرند از توابع کرمانشاه وفات یافت وجنازه اش به نجف نقل و در مقابل مقبرۀ شیخ انصاری مدفون شد و میرزا محمد همدانی در تاریخ وفاتش گفته: و یوم جاؤا بنعشه امم ضجت فاضحی تاریخه (صرخت) = 1290 و خود والد معظم او نیز بسیارش دوست داشته و مردم را بمتابعت وی ترغیب کرده و در حدت نظر بر فخرالمحققین ترجیحش دادی. (احسن الودیعه ج 1 ص 78) (قصص العلماء ص 98) (مآثر و آثار ص 129 و ریحانه الادب). رجوع به حجه الاسلام شفتی شود
حاج سید اسدالله بن حاج سید محمدباقر حجه الاسلام شفتی، عالم عابد زاهد متقی فقیه جلیل از اکابر تلامذۀ صاحب جواهر و صاحب ضوابط و شیخ مرتضی انصاری. و جلالت و فقاهت و اجتهاد وی مسلم بود و در اغلب مکارم اخلاق و محامد اوصاف به والد ماجدش ترجیح میداده اند و آب فرات را با هزینۀ گزاف از مسافت سه فرسخ و نیم به نجف اشرف آورد و در سال 1290 یا 1292 هجری قمری (غرص یا غرصب) در دیه کرند از توابع کرمانشاه وفات یافت وجنازه اش به نجف نقل و در مقابل مقبرۀ شیخ انصاری مدفون شد و میرزا محمد همدانی در تاریخ وفاتش گفته: و یوم جاؤا بنعشه امم ضجت فاضحی تاریخه (صرخت) = 1290 و خود والد معظم او نیز بسیارش دوست داشته و مردم را بمتابعت وی ترغیب کرده و در حدت نظر بر فخرالمحققین ترجیحش دادی. (احسن الودیعه ج 1 ص 78) (قصص العلماء ص 98) (مآثر و آثار ص 129 و ریحانه الادب). رجوع به حجه الاسلام شفتی شود
سیدمحمد باقر بن تقی موسوی النسب شفتی رشتی الاصل اصفهانی الموطن والمدفن. از اعاظم علمای اواخر امامیه، فقیه اصولی ادیب نحوی رجالی ریاضی بوده و در فقه و اصول و رجال و روایت و هیئت و علوم ادبیه و فنون عربیه از مشاهیر زمان و در مراحل اخلاقیه وحید روزگار و در عبادت و مناجات و سخاوت و عطایا و اقامۀ حدود و اوراد و نوافل او نوادر بسیاری منقول و فوائدی که از وی به سادات و فقرا و طلاب علوم دینیه عاید میگردیده خارج از حد احصا میباشد ودر مراتب علمیه از شاگردان آقای بهبهانی و بحرالعلوم سیدمهدی و صاحب ریاض المسائل و کاشف الغطاء شیخ جعفر و ملامهدی نراقی و میرزای قمی و دیگر اکابر وقت بوده و شرح جلالت وی خارج از قوه تقریر و تحریر است و تألیفات بسیار دارد: 1- آداب صلوه اللیل و فضلها 2-الاجازات. 3- الاستقبال فی شرح مبحث القبله من التحفه. 4- اصحاب الاجماع. 5- اصحاب العده للکلینی. 6- تحفهالابرار فارسی در احکام شرعیه. 7- تمییز مشترکات الرجال. 8- رساله های بسیاری در تحقیق حال هریک از رجال حدیث امامی مثل ابان بن عثمان و ابراهیم بن هاشم قمی وابوبصیر و احمد بن محمد بن خالد برقی و احمد بن محمد بن عیسی و اسحاق بن عمار و اسماعیل بن بزیع و حمادبن عیسی و سهل بن زیاد و عمر بن یزید و محمد بن خالد برقی و غیر ایشان که نزدیک به سی رساله بوده (بیست و دو رساله است) و همه آنها حاکی از احاطۀ کامل علمی وی میباشد. 9- الزهره البارقه فی احوال المجاز و الحقیقه. 10- السؤال و الجواب. 11- قضا و شهادات استدلالی. 12- مطالع الانوار در فقه که شرح شرایع محقق و پنج مجلداولی خطی آن بشماره های 2274 و 2278 در کتاب خانه مدرسه سپهسالار بزرگ تهران موجود است و نیز صاحب فهرست سپهسالار در (ج 2 ص 74) کتاب ’الطراز فی الحقیقه و المجاز’ را به وی نسبت داده است). 13- وجوب اقامۀ حدود در زمان غیبت بر مجتهدین و فقها. و خودش نیز عامل به اجرای حدود و سیاسات شرعیه بوده و گاهی خودش نیز مباشر اجرای حد شرعی میشده و مقتولین او که بحکم شرع مقدس اسلامی در دست خود او و یا بحکم او کشته شده اندهشتاد یا نود یا صدوبیست تن میباشند و در سال 1260 هجری قمری (غرس) در هشتاد و پنج سالگی با مرض استسقا دراصفهان وفات و در مسجدی که خودش در کوی بیدآباد اصفهان بنا نهاده و به مسجد سید مشهور است دفن و بقعه وضریحی دارد. و بروجردی در نخبه گوید: سیدنا السید محمد باقر کهف الانام و له مفاخر. مفتخر الناس بلاالتباس مقبضه ’غیاب کهف الناس =1260’. (ص 124 ت و 123 هب و 108 قص و 22 ج 1 ذریعه) (ریحانه الادب ج 2 ص 313). ابتدای زندگانی حجه الاسلام: حجه الاسلام سیدمحمد باقر موسوی شفتی در سال 1180 هجری قمری در شفت گیلان (جنوب غربی رشت) بدنیا آمده و نسبت او به بیست و یک واسطه به امامزاده حمزه بن امام موسی کاظم میرسد. سید بعد از آنکه تا سن بیست در موطن خود بتحصیل مقدمات اشتغال داشت برای تکمیل معلومات عازم عتبات شد و در نجف در حوزۀ درس علمای بزرگ امامیه مانند سید محمد مهدی بحرالعلوم طباطبائی بروجردی (1155 -1212) و میرسیدعلی طباطبائی (1140- 1231) صاحب ریاض المسائل یعنی شرح کبیر و شیخ جعفر نجفی (متوفی سال 1227) معروف به کاشف الغطاء و ملامحمد مهدی نراقی (متوفی سال 1209) به تلمذ پرداخت. سپس محضر آقا محمدباقر بهبهانی معروف را دریافت، و پس از آنکه از اکثر بزرگان عراق اجازۀ اجتهاد گرفت در مراجعت به ایران در قم بخدمت میرزا ابوالقاسم قمی (1130-1231) شفتی الاصل صاحب کتاب معروف قوانین همشهری خود رسید، و مدتی نیز مجلس درس او را درک کرد و میرزای قمی اجازۀ اجتهاد مفصلی برای او نوشت. حجه الاسلام در سال 1217 هجری قمری از قم به اصفهان آمد و در این شهر رحل اقامت انداخت و آنجا را مسکن دائمی خود قرار داد و تا زنده بود در آنجامیزیست و به عبادت و تألیف کتاب و به جمع مال و تجارت و بذل و بخشش و اجرای حدود و ترویج احکام اشتغال داشت. و به این شکل بیش از چهل سال بین دنیا و عقبی زندگانی پرسر و صدائی را در آن شهر گذرانید. ثروت و قدرت حجه الاسلام: حجه الاسلام شفتی وقتی که به اصفهان رسید دانشمندی بودکه با وجود داشتن سرمایه ای وافی از علم در ریاضیات و ادبیات و اصول و فروع دینی در نهایت فقر و تهیدستی بود، و جز سفره ای که در آن نان مینهاد و یک جلد کتاب انموذج و یک جلد مدارک چیزی دیگر نداشت. وقتی یکی از طلاب قم در ایام توانگری و شوکت حجه الاسلام نامه ای به او نوشت و از تنگدستی خود نالید. حجه الاسلام در جواب او چنین نوشت: ’خادم شریعت غراء زمانی که وارد این ولایت شد سوای یک انموذج و یک مجلد مدارک به خط نحس خود چیزی دیگر نداشت و حال کمترین کتابخانه ای میباشد که به کتاب خانه احقر برسد. ’ سید شفتی هنگامی که در نجف تحصیل میکرد، با حاجی محمد ابراهیم کرباسی (متوفی سال 1262) که او نیز مشغول تعلم بود، ارتباط یافت و با یکدیگر دوست شدند. روزی در آنجا حاجی بدیدن سیدرفت دید سید افتاده است معلوم شد سید از گرسنگی غش کرده، حاجی رفت و برای او غذای مناسبی تحصیل کرده به او خورانید و او بحال آمد، سیدبحرالعلوم هم شدت فقرسید را فهمید و اصرار نمود که وقت غذا او را بخواندتا حاضر شود ولی سید قبول نکرد چندی هم در کربلای معلی در درس آقا سیدعلی صاحب شرح کبیر حاضر میشد و آقاسیدعلی روزی دو نان برای او مقرر داشته بود چنین طالب علمی که در تمام مدت عمر به عبادت و تقوی و زهد مشهور بوده و غالب اوقات او از خوف خدا به تضرع و ابتهال و نماز و دعا میگذشته، و شبها از شدت استغراق و گریه و زاری و عجز و الحاح به درگاه باری تعالی او را حال جنون دست میداده، بتدریج تا آنجا ثروتمند و مالک و تاجر شده که سالی هفتادهزار تومان بدیوان مالیات میداده و عدد آبادیها وخانه ها و میزان نقدینۀ او را هیچکس جز خود او نمیدانسته و ضیاع و عقار او را نه آفتاب مساحت میتوانسته است نه باد شمال !. در شرح حال او معاصرینش چنین نوشته اند: که از زمان ائمۀ اطهار تا آن عهد هیچیک از علمای امامیه حتی سیدمرتضی علم الهدی نقیب طالبین را در بغداد آن اندازه مکنت و ثروت بدست نیفتاده بود، حاج محمد کریم خان قاجار با آن همه املاک موروث و مکتسب و حاج ملاعلی کنی با آن مقدار باغ و قنوات بقدر عشری از اعشار سید شفتی مال و منال نداشتند. در باب ثروت کثیر و املاک بیحد و حساب سید شفتی با وجود تنگدستی و فقر کلی او در اوان جوانی روایات مختلف و افسانه های عجیب و غریب بر سر زبان مردم همعصر او جاری بوده است، چنانکه بعضی از عوام الناس او را کیمیاگر میدانسته و بعضی به او ’عمل قرطاس’ نسبت میداده و میگفته اند که او کاغذ را بهم می پیچید و عملی میکرد که آن مبدل بپول میشد، و برخی دیگر ثروت او را از خزانۀ غیب نازل و وارد میشمرده اند. اما حقیقت مطلب گویا این است که یکی از متمولین شفت که میزان دیانت و تقوای آقارا شنیده بوده مالی گزاف به اصفهان نزد همشهری خود میفرستد تا مقداری از آنرا خود بتصرف بگیرد و بقیه را بمعامله و استثمار بیندازد، منافع آنرا خود برداردو اصل مال را هم پس از مردن او در مصارف خیریه بکارببرد. سید بهمین ترتیب عمل نمود و پول آن متمول شفتی را قسمتی صرف تجارت کرد و با قسمتی دیگر به بیع شرط گرفتن املاک مردم مشغول شد، از تجارت سود گران برد و در عمل بیع شرط هم بمحض اینکه موعد سر می رسید، موارد بیع را بتصرف خود میگرفت یا بوجه نقد مبدل میساخت و این کار که چندین سال بطول انجامید سید را صاحب آلاف و الوف کرد، و راهی پیش پای او صاف شد که از هر عمل قرطاس و کیمیائی مطمئن تر و بی رنج تر بود. میرزا محمد تنکابنی صاحب قصص العلماء که از شاگردان سید شفتی بوده با همان ساده لوحی که مخصوص اوست در باب ثروت استاد خود چنین مینویسد: ’خانه اش مشتمل بود بردور و بیوت بسیار، هفت پسر داشت هریک اندرونی و بیرونی علیحده و مخارج ایشان جدا بود، فرزند اکبرش آقا میرزا زین العابدین در اصطبل خود هفت رأس اسب خوب بسته داشت، عیال حجه الاسلام قطع نظر از پسران و عیال ایشان، صدنفر در شمار آمده بود، از خادمان و کنیزان و زنان، و قری و ضیاع و عقار بی اندازه داشت، در شهر اصفهان گویاچهارصد کاروانسرا از مال خود داشته، گویا زیاده از دو هزار باب دکاکین داشته، و یکی از قرای او در اصفهان کروند بوده که نهصد خروار برنج مقرری آنجا بود، قطع نظر از گندم و جو و حبوبات دیگر، و یک باب آسیا در نجف آباد داشت که مستمراً روزی یک تومان اجارۀ او بود، و هکذا او املاکی که در بروجرد داشت مداخل آن تقریباً سالی شش هزارتومان بود و املاکی که در یزد داشت سالی دوهزار تومان بود، و دهاتی که در شیراز داشت، سالی چند هزارتومان مداخل آنها بود، مجملاً سالی هفده هزار تومان مالیات دیوانی دهات آن جناب در اصفهان بود که به دیوان می رسید’ ازاین گذشته هرسال از تمام بلاد ایران حتی هندوستان و قفقازیه و ترکستان، مبالغی کثیر از جانب شیعیان بعنوان سهم امام بخدمت حجه الاسلام روانه میشد، و او از آنها قسمتی را به مستحقین می بخشید و قسمتی را هم بتصرف خود در می آورد، حجه الاسلام از جهت ثروت غالباً مورد غبطۀ اعیان و حکام حتی سلاطین زمان خود بود، و اکثر ایشان به او مقروض بودند و در مواقع ضرورت از او استمداد مالی میکردند، و در عصر او بیشتر ثروت و املاک اصفهان یا در دست او بود یا در دست خاندان صدراصفهانی، و این حال همان وضعی است که بعد از پنجاه سال بین آقا نجفی و ظل السلطان در همین شهر تجدید شد. به این معنی که جمع آمدن آن همه ثروت در دست یکی از پیشوایان مذهبی و اطاعت عجیب عامه از او بتدریج میزان قدرت دنیائی او را نیز فوق العاده بالا برد، تا آنجا که هیچ حاکمی در اصفهان در مقابل نفاذ امر حجه الاسلام قدرت نداشت، او به دیدن هیچیک از حکام نمیرفت و حاکم اصفهان هروقت شرفیاب خدمت ایشان میشد دم در سلام میکرد و می ایستاد، و بسا بود که آن جناب ملتفت نمیشد بعد از ساعتی نگاه میکرد و او را اذن جلوس میداد، و برای او تواضعی نمیکرد تنها وقتی که فتحعلیشاه و محمدشاه به اصفهان آمدند به دیدن ایشان رفت ولی با کوکبه و جلالی که گوئی شاهی به دیدن شاهی میرود، و در ملاقات نیز از خود نهایت تبختر و تفرعن نشان داد. ’در زمانی که فتحعلیشاه در اصفهان در عمارت هفت دست که در بیرون شهر است منزل داشت دوربین انداخته بصحرا تماشا میکرد دید فیلی را بار کرده می آورند سلطان به ملازمان حضور گفت که فیلی برای ما می آورندپس نگاه کرد دید فیل را از اردو گذرانیدند و بجانب شهر میبرند، سلطان استفسار کرد که فیل از کیست و بارش چیست ؟ بعرض او رسانیدند که این فیل از تجار و ارباب دولت از مسلمانان هند است که برای حجه الاسلام فرستاده اند و بارش تنخواهی است که تجار هند از وجوه برّ و مال امام برای آن جناب فرستاده اند، سلطان را در باطن خوش آیند نشد. چون فیل را نزد سید بردند و حکایت سلطان را نیز به عرض جناب سید رسانیدند، سید بار آنرا که تنخواه بود قبض نمود و فیل را برای سلطان فرستاد’. در موقعی که سید مسجد معروف خود را در محلۀ بیدآباد اصفهان در مجاورت منازل خویش میساخت فتحعلیشاه بدیدن او و تماشای آن مسجد رفت و از سید خواهش نمود که او را نیز در مخارج آن بنا شریک و سهیم سازد. سید قبول نکرد، شاه گفت گمان نمیکنم که شما را قدرت اتمام چنین بنا باشد، سید گفت:مرا دست در خزانۀ خداوند عالم است. زمانی که فتحعلیشاه به اصفهان آمد و سید را بدیدن او بردند سلطان به سید گفت: که از من مطلبی خواهش کنید، سید امتناع نمود، سلطان اصرار کرد آخرالامر سید گفت: که چون اصراردارید مرا استدعا اینکه نقاره خانه را موقوف کنند، سلطان سکوت کرد، پس از برخاستن سید، سلطان به امین الدوله گفت: عجب سیدی است که از من خواهش میکند که نقاره خانه سلطانی را که علامت پادشاهی است موقوف دارم، امین الدوله معذرت خواست. در عهد محمدشاه از آنجا که اقتدار سید بیش از پیش فزونی گرفته بود. وقتی که سید در اصفهان به دیدن آن پادشاه رفت، زیادتر از زمان فتحعلیشاه نخوت و جبروت و خودنمائی ظاهر کرد، به این معنی که بر استری سوار شد و یکی از قارئین خوش آواز قرآن را دستور داد تا پیشاپیش استر آقا آیات مناسب مقام بخواند و به این وضع بسمت عمارت هفت دست در ساحل زاینده رود که مقر شاه بود حرکت نمود و چون بشاه نزدیک شد قاری این آیه را خواند: ’کما ارسلنا الی فرعون رسولاً فعصی فرعون الرسول’ (قرآن 15/73 و 16) وقتی که سلطان به دیدن او رفت و با نقاره به خانه او نزدیک شد سید که برای استقبال تا به در سرای خود آمده بود چون در میان صحن حیاط صدای نقاره بگوشش رسید، دستها را به آسمان برداشت و عرض کرد خداوندا ذلت اولاد فاطمۀ زهرا را بیش از این مخواه، سپس بخانه برگشت. بعد از وفات فتحعلیشاه و قبل از آنکه محمدشاه بطهران برسد و بتخت سلطنت جلوس کند چندتن از برادران او به ادعای سلطنت برخاستند، از آنجمله بود علیشاه ظل السلطان که چند روزی نیز در طهران خود را پادشاه خواند و یک عده از رجال دورۀ فتحعلیشاه که از هیبت میرزا ابوالقاسم قائم مقام وحشت داشتند علیرغم محمدشاه و صدراعظم او جانب علیشاه را گرفتند مانند اللهیارخان آصف الدوله قاجار و عبداﷲخان امین الدوله پسر حاجی محمد حسینخان صدر اصفهانی. پس از آنکه اساس سلطنت محمد شاه قوام گرفت و ظل السلطان دردعوی خود مغلوب شد، عبداﷲخان امین الدوله از ترس در اصفهان ب خانه حجه الاسلام شفتی پناه برد و در آنجا بست نشست، و چنین شهرت داد که دیگر در امور مملکت مداخله نخواهد کرد، اما این ادعا حقیقت نداشت و امین الدوله به پشت گرمی سید شفتی و شفاعتی که سید از او کرده بود دائماً مشغول توطئه و زمینه سازی بود، و خبر این دسیسه های او در طهران به قائم مقام میرسید. عاقبت قائم مقام از قول شاه نامۀ ذیل را در جواب وساطت حجه الاسلام به او نوشت و آن چنانکه ملاحظه میشود در حقیقت تهدیدی بحجه الاسلام نیز هست: ’مسطورات آن جناب بنظر اصابت اثر رسید، و چون به اصول مکاتبات بقاعده مشهوره بدلی از حصول ملاقات میتواند شد خاطر مهر مظاهر را که در هوای شوق دیدار بود زایدالوصف مسرور و مبتهج ساخت. سابقاً در باب مقرب الخاقان امین الدوله اظهاری کرده بودند و بروفق خواهش آن جناب مقرر شد که اگر مصلحت خود را در تقلد اشغال دنیوی میداند به آستانۀ قدس شتابد و اگر به اقتضای سن و التزام تشرع راغب اعمال اخروی است بعتبات عالیات عرش درجات عازم شود، و در هرحال بعد از فضل خدا بواسطۀ آن جناب در کنف رأفت و توجه ما باشد، لیکن بعد از آن طور توسط آن جناب و اینگونه تفقد ما، چندی گذشت که به هیچیک از این دو کاراقدام نکرد و در میان دنیا و آخرت معطل بود، و بتواتر و شیاع رسید که در این ظرف مدت بیکار نبوده و بی سبب تعطیل جایز نداشته. بر آن جناب مستطاب بهتر معلوم است که تا حال چه مبلغ مال مردم در اصفهان تلف شده و چقدر دماء و نفوس در خارج و داخل آن ولایت بر باد فنا رفته. اگر سخن مردم در حق او صدق است واجب است که از آن ولایت اعراض کند و اگر مبنی بر اغراض است چه لازم است که در میان دارالخلافه و فارس بنشیند و عرض سهام تهمت گردد. بالجمله باز آنچه در باب مصلحت مملکت و آسودگی او بخاطر میرسد همین است که یا بخدمت ما درطهران یا بطاعت خدا در عتبات بپردازد و تا زود است به یکی از این دو کار اقدام کند، و در هر صورت آن جناب مأذون است که بوکالت نواب همایون مشارالیه را اطمینان دهد، اما هرگاه از این مصلحت دید ما که محض خیرخواهی خلق و رأفت درباره اوست تخلف کند از آن جناب خواهش داریم که او را در جوار خود راه ندهد و من بعدهرگونه خواهشی که باشد اظهار کند که معتقدانه در مقام انجام برآئیم. ’ امین الدوله بازهم بقدرت حجه الاسلام شفتی به این تهدید اعتنائی نکرد و چنان به قدرت او مینازید که ظاهراً به عنوان خود ولی باطناً به اشاره ٔسید شفتی در کار حکامی که به اصفهان می آمدند اخلال میکرد. پس از قتل قائم مقام، محمدشاه بار دیگر به امین الدوله تکلیف کرد که یا به طهران بیاید یا عازم عتبات شود، و برای ابلاغ این تکلیف در شوال 1251 هجری قمری یکی از پیشخدمتان خاصۀ خود را به اصفهان فرستاد. امین الدوله قریب به شش ماه مأمور مخصوص محمدشاه را سردواند، تا آنکه به دستیاری مسترمکنیل وزیرمختار انگلیس از محمدشاه تأمین جانی گرفت و عازم عتبات شد و در آنجا بود تا در شعبان 1263 هجری قمری در کربلا به سن هفتاد وفات کرد. بعد از قلع ریشه فساد عبداﷲخان امین الدوله از اصفهان، محمدشاه حکومت آن شهر را به عهدۀ خسروخان گرجی واگذاشت و خسروخان اتفاقاً از میان حکام کسی بود که بشفاعت علما اعتنائی نمیکرد، به همین جهت سید شفتی و علمای دیگر مردم شهر را بشورش برضد او واداشتند، و او ناچار معزول و دیگری که بسیار بی کفایت و نالایق بود بجای او روانۀ اصفهان گردید. بی کفایتی حاکم جدید اوباش شهر و لوطیان آنجا را که بقدرت علما مستظهربودند بحرکات زشت و اخذ اموال و هتک نوامیس مردم واداشت، و کار شرارت ایشان بدانجا کشید که شاه و حاجی میرزا آقاسی در سال 1255 با عده ای قشون، ظاهراً بقصدتنبیه اشرار اصفهان، و باطناً برای ترساندن حجه الاسلام عازم آنجا گردیدند و اگر چه عده کثیری از سرکشان و متعدیان و سران ایشان را کشتند یا تبعید کردند، لیکن به هیبت سید صدمه ای چندان نرسید فقط قدرت حکمران جدید یعنی منوچهرخان معتمدالدولۀ گرجی نظم اصفهان را اعاده داد و حجه الاسلام که در این تاریخ بسیار مسن ومریض شده بود دیگر از خود عملی نشان نداد، در صورتی که سابقاً در قدرت نمائی نسبت بحکام وقت و صدور حکم تکفیر علمای دیگر به استنباط شخصی یا بشهادت دیگران پروائی نداشت، چنانکه در ایام قدرت خویش سه تن از علمای مشهور را تکفیر نمود، که تفصیل آن در قصص العلماءمذکور است. هرکس مایل است به آن کتاب رجوع نماید. مجلس درس حجه الاسلام و شاگردان و تألیفات او: حجه الاسلام مردی عالم و فاضل و در فنون مختلفۀ ادب و اصول و فروع مسلط و مبرز بوده. بهمان اندازه که او بجمع مال علاقمند بود به تحصیل کتب نفیس و نادر نیز عشق و علاقه میورزید، و در خرید و جمع کتب از هیچگونه خرجی خودداری نداشت، و کتاب خانه او در آن عصر در داشتن نسخه های عزیز و قیمتی بی نظیر بشمار میرفت. وخود او مدعی بود که هیچ کتابی نیست که او از آن نسخه ای نداشته باشد. ارزش کتاب خانه او تا آن اندازه بود که پس از وفات او حاج سید اسداﷲ یکی از پسرانش فقط بتملک همانها قناعت ورزیده و بقیۀ اموال حجه الاسلام را برای ورثۀ دیگر گذاشت. در بدو ورود به اصفهان سید در مدرسه چهارباغ حجره گرفت و در آنجا به تدریس مشغول شد ولی گویا بعلت حسادتی که مدرس قدیم مدرسه نسبت به او بهم رسانید، او را از آنجا اخراج نمود، تا آنکه سید بتدریج شهرت و مکنتی بهم رسانید و لقب حجه الاسلام یافت و در منزل آقا محمد بیدآبادی مستقر شد و مستقلاً بتدریس پرداخت و ازاطراف و اکناف بلاد شیعه طلاب بمحضر درس او شتافتند، و از افاضات و مبرات او متنعم شدند، مخصوصاً چون سیدمتمکن و بذال بود حوزۀ درس او رونقی دیگر داشت و پیوسته اردوئی از طلاب و ریزه خواران گرد او مجتمع بودند. و از میان ایشان عده ای از مشاهیر علمای امامیه و فقهای عصر برخاستند، معروفترین شاگردان حجه الاسلام شفتی بقرار ذیلند: آقای محمد مهدی کرباسی پسر بزرگتر حاجی محمد ابراهیم کرباسی و حاج محمد ابراهیم قزوینی وحاج محمد جعفر آباده ای (متوفی 1280) و سید محمد قزوینی (1235-1286) و سید محمد باقر عراقی و میرزا محمدتنکابنی صاحب قصص العلماء (1235 -1302) و میرزا محمد باقر خوانساری اصفهانی مؤلف روضات الجنات (1226 -1313) و حاج سید ابراهیم شریعتمدار سبزواری و ملاعلی اکبر خوانساری و ملامحمد جعفر فشارکی اصفهانی و سید محمد شفیع جاپلقی و ملامحمد کاظم هزارجریبی و حاج محمد رفیع گیلانی و جز ایشان. صاحب قصص العلماء در باب مجلس درس و طرز تدریس استاد خود چنین مینویسد: ’اما تدریس حجه الاسلام در نهایت دقت و متانت بود و نهایت تفصیل اقوال فقها را می داد و در فهم عبارات ایشان وجوه و احتمالات بسیار ذکر میکرد. و جمعیت زیاد در درس او حاضر میشد، لیکن کم درس میفرمود، هفته ای دو روز یا سه روز یا کمتر، بعضی از ایام هفته هیچ درس نمیگفت، ودر بعضی از اوقات در میان درس ارباب مرافعه میان مجلس میریختند و درس بهم میخورد و آخوند ملامحمد نظرآبادی ساکن قزوین که مجاز از شهید ثالت و حاجی ملاصالح بود و فاضل و جامع، و این فقیر بعضی از شرح لمعه را نزد او قرائت مینمود و شرحی بر مختصر نافع نوشته، میگفت: که من طهارت و صلاه شرح کبیر را در مجلس درس حجه الاسلام نوشته ام، یعنی زمانی که در میان درس جمعیت مترافعین میشد و ما معطل میشدیم من طهارت و صلاه شرح کبیررا در مجلس همراه داشتم و مینوشتم. ’ اما مصنفات حجه الاسلام بیشتر کتب فقهی و اصول و آیات و احکام و یک عده نیز در رجال و نحو و ادب است و از تمام آنها مشهورتر کتاب مطالع الانوار است که آنرا در شرح کتاب شرایعنوشته. وفات سید و محل قبر و اولاد او: وفات سید شفتی در عصر روز یکشنبه دوم ربیع الثانی از سال 1260 هجری قمری به مرض استسقا وحبس البول در اصفهان اتفاق افتاد، و او را در قبه ای که در مدرسه و مسجد بیدآباد خود ساخته بود بخاک سپردند، و در عزای او چند روز بازارهای اصفهان بسته بود، و در جمیع بلاد شیعه مراسم تعزیت او را برپا نمودندو تا قریب به یک سال این مراسم در آن نواحی ادامه داشت. اما مسجد سید در بیدآباد که وی در حدود 1245 بساختن آن شروع کرد مهمترین مسجدی است که بعد از صفویه در این شهر بنا شده و سید بیدآباد وشهیش را که جزو ماربین و باغات حومه شهر میشمردند جزو شهر آورده و محلۀ بزرگی تشکیل کرد و بر دایرۀ شهر افزود، مساحت مسجد هشت جریب و کسری و سمت شمالی آن دو در ببازار مجاور دارد، یک در بدهلیز بقعۀ مرحوم سید باز میشودو داخل بقعه صندوق قبر است، و ضریحی پولادی در 1320 که مرحوم حاج سیدمحمد باقر ثانی ولد مرحوم حاج سید اسداﷲ از نجف آمد برای مرقد جد خود مرتب نمود... در دوم بسمت شمالی، طرفین در و دالان در ایوانی است، نمازگاه عمومی و جنبش حوضخانه و طهارت خانه، دو سمت مغرب و مشرق شبستانهاست برای نماز، و فوقانی آنها حجرات طلاب و مهتابیها و جلو شبستانها طاقنماهای کوچک مشبک و درها بکوچه های گرد خود دارد و سمت جنوب گنبد و ایوان و چهل ستون عالی و کاشی کاری و بالای ایوان ساعت بزرگی نصب شده و در دالان گوشۀ شمال و مشرق ارسی بلندی است. قبر مرحوم آقا میرزا مهدی پسر مرحوم سید از علماء و قبر میرزا ابوالفضل نوادۀ آن مرحوم و قبر میرزا زین العابدین و حاج سیدمحمد علی و آقا سید مؤمن اولاد سید بزرگ آنجاست. مشهورترین پسران حجه الاسلام، حاج سید اسداﷲ است که از شاگردان صاحب جواهر الکلام بوده و تألیفات چند نیز از او باقی است و در ماه رجب 1290 هنگامی که بعتبات میرفت در کرند کرمانشاه وفات یافت، و جنازه اش را بدوش تابنجف بردند و در آنجا به خاک سپردند دیگر حاج سید محمد علی است که نیز نزد صاحب جواهر تلمذ کرده بوده وبه سن پنجاه و پنج در سال 1282 هجری قمری دار فانی راوداع کرده و پسر حاج سید محمدعلی به نام سیدمحمد مهدی متولد سال 1278 مؤلف رسالۀ کوچکی است در شرح حال علمای شیعه از حدود سال 1000 هجری قمری تا سال 1303 بنام ’غرقاب’ و این عنوان یعنی غرقاب را مؤلف چون بحروف جمل با سال 1303 برابر است برای اسم کتاب خود اختیار کرده. ولی آن رساله که نگارنده دیده ام ذیل مختصری دارد تا تاریخ قتل ناصرالدین شاه که معلوم نیست از خود مؤلف اصلی است یا از دیگری. تاریخ وفات مؤلف رسالۀ غرقاب بدست نیامد. (از مجلۀ یادگار شماره ٔ10 سال پنجم صص 28-43)
سیدمحمد باقر بن تقی موسوی النسب شفتی رشتی الاصل اصفهانی الموطن والمدفن. از اعاظم علمای اواخر امامیه، فقیه اصولی ادیب نحوی رجالی ریاضی بوده و در فقه و اصول و رجال و روایت و هیئت و علوم ادبیه و فنون عربیه از مشاهیر زمان و در مراحل اخلاقیه وحید روزگار و در عبادت و مناجات و سخاوت و عطایا و اقامۀ حدود و اوراد و نوافل او نوادر بسیاری منقول و فوائدی که از وی به سادات و فقرا و طلاب علوم دینیه عاید میگردیده خارج از حد احصا میباشد ودر مراتب علمیه از شاگردان آقای بهبهانی و بحرالعلوم سیدمهدی و صاحب ریاض المسائل و کاشف الغطاء شیخ جعفر و ملامهدی نراقی و میرزای قمی و دیگر اکابر وقت بوده و شرح جلالت وی خارج از قوه تقریر و تحریر است و تألیفات بسیار دارد: 1- آداب صلوه اللیل و فضلها 2-الاجازات. 3- الاستقبال فی شرح مبحث القبله من التحفه. 4- اصحاب الاجماع. 5- اصحاب العده للکلینی. 6- تحفهالابرار فارسی در احکام شرعیه. 7- تمییز مشترکات الرجال. 8- رساله های بسیاری در تحقیق حال هریک از رجال حدیث امامی مثل ابان بن عثمان و ابراهیم بن هاشم قمی وابوبصیر و احمد بن محمد بن خالد برقی و احمد بن محمد بن عیسی و اسحاق بن عمار و اسماعیل بن بزیع و حمادبن عیسی و سهل بن زیاد و عمر بن یزید و محمد بن خالد برقی و غیر ایشان که نزدیک به سی رساله بوده (بیست و دو رساله است) و همه آنها حاکی از احاطۀ کامل علمی وی میباشد. 9- الزهره البارقه فی احوال المجاز و الحقیقه. 10- السؤال و الجواب. 11- قضا و شهادات استدلالی. 12- مطالع الانوار در فقه که شرح شرایع محقق و پنج مجلداولی خطی آن بشماره های 2274 و 2278 در کتاب خانه مدرسه سپهسالار بزرگ تهران موجود است و نیز صاحب فهرست سپهسالار در (ج 2 ص 74) کتاب ’الطراز فی الحقیقه و المجاز’ را به وی نسبت داده است). 13- وجوب اقامۀ حدود در زمان غیبت بر مجتهدین و فقها. و خودش نیز عامل به اجرای حدود و سیاسات شرعیه بوده و گاهی خودش نیز مباشر اجرای حد شرعی میشده و مقتولین او که بحکم شرع مقدس اسلامی در دست خود او و یا بحکم او کشته شده اندهشتاد یا نود یا صدوبیست تن میباشند و در سال 1260 هجری قمری (غرس) در هشتاد و پنج سالگی با مرض استسقا دراصفهان وفات و در مسجدی که خودش در کوی بیدآباد اصفهان بنا نهاده و به مسجد سید مشهور است دفن و بقعه وضریحی دارد. و بروجردی در نخبه گوید: سیدنا السید محمد باقر کهف الانام و له مفاخر. مفتخر الناس بلاالتباس مقبضه ’غیاب کهف الناس =1260’. (ص 124 ت و 123 هب و 108 قص و 22 ج 1 ذریعه) (ریحانه الادب ج 2 ص 313). ابتدای زندگانی حجه الاسلام: حجه الاسلام سیدمحمد باقر موسوی شفتی در سال 1180 هجری قمری در شفت گیلان (جنوب غربی رشت) بدنیا آمده و نسبت او به بیست و یک واسطه به امامزاده حمزه بن امام موسی کاظم میرسد. سید بعد از آنکه تا سن بیست در موطن خود بتحصیل مقدمات اشتغال داشت برای تکمیل معلومات عازم عتبات شد و در نجف در حوزۀ درس علمای بزرگ امامیه مانند سید محمد مهدی بحرالعلوم طباطبائی بروجردی (1155 -1212) و میرسیدعلی طباطبائی (1140- 1231) صاحب ریاض المسائل یعنی شرح کبیر و شیخ جعفر نجفی (متوفی سال 1227) معروف به کاشف الغطاء و ملامحمد مهدی نراقی (متوفی سال 1209) به تلمذ پرداخت. سپس محضر آقا محمدباقر بهبهانی معروف را دریافت، و پس از آنکه از اکثر بزرگان عراق اجازۀ اجتهاد گرفت در مراجعت به ایران در قم بخدمت میرزا ابوالقاسم قمی (1130-1231) شفتی الاصل صاحب کتاب معروف قوانین همشهری خود رسید، و مدتی نیز مجلس درس او را درک کرد و میرزای قمی اجازۀ اجتهاد مفصلی برای او نوشت. حجه الاسلام در سال 1217 هجری قمری از قم به اصفهان آمد و در این شهر رحل اقامت انداخت و آنجا را مسکن دائمی خود قرار داد و تا زنده بود در آنجامیزیست و به عبادت و تألیف کتاب و به جمع مال و تجارت و بذل و بخشش و اجرای حدود و ترویج احکام اشتغال داشت. و به این شکل بیش از چهل سال بین دنیا و عقبی زندگانی پرسر و صدائی را در آن شهر گذرانید. ثروت و قدرت حجه الاسلام: حجه الاسلام شفتی وقتی که به اصفهان رسید دانشمندی بودکه با وجود داشتن سرمایه ای وافی از علم در ریاضیات و ادبیات و اصول و فروع دینی در نهایت فقر و تهیدستی بود، و جز سفره ای که در آن نان مینهاد و یک جلد کتاب انموذج و یک جلد مدارک چیزی دیگر نداشت. وقتی یکی از طلاب قم در ایام توانگری و شوکت حجه الاسلام نامه ای به او نوشت و از تنگدستی خود نالید. حجه الاسلام در جواب او چنین نوشت: ’خادم شریعت غراء زمانی که وارد این ولایت شد سوای یک انموذج و یک مجلد مدارک به خط نحس خود چیزی دیگر نداشت و حال کمترین کتابخانه ای میباشد که به کتاب خانه احقر برسد. ’ سید شفتی هنگامی که در نجف تحصیل میکرد، با حاجی محمد ابراهیم کرباسی (متوفی سال 1262) که او نیز مشغول تعلم بود، ارتباط یافت و با یکدیگر دوست شدند. روزی در آنجا حاجی بدیدن سیدرفت دید سید افتاده است معلوم شد سید از گرسنگی غش کرده، حاجی رفت و برای او غذای مناسبی تحصیل کرده به او خورانید و او بحال آمد، سیدبحرالعلوم هم شدت فقرسید را فهمید و اصرار نمود که وقت غذا او را بخواندتا حاضر شود ولی سید قبول نکرد چندی هم در کربلای معلی در درس آقا سیدعلی صاحب شرح کبیر حاضر میشد و آقاسیدعلی روزی دو نان برای او مقرر داشته بود چنین طالب علمی که در تمام مدت عمر به عبادت و تقوی و زهد مشهور بوده و غالب اوقات او از خوف خدا به تضرع و ابتهال و نماز و دعا میگذشته، و شبها از شدت استغراق و گریه و زاری و عجز و الحاح به درگاه باری تعالی او را حال جنون دست میداده، بتدریج تا آنجا ثروتمند و مالک و تاجر شده که سالی هفتادهزار تومان بدیوان مالیات میداده و عدد آبادیها وخانه ها و میزان نقدینۀ او را هیچکس جز خود او نمیدانسته و ضیاع و عقار او را نه آفتاب مساحت میتوانسته است نه باد شمال !. در شرح حال او معاصرینش چنین نوشته اند: که از زمان ائمۀ اطهار تا آن عهد هیچیک از علمای امامیه حتی سیدمرتضی علم الهدی نقیب طالبین را در بغداد آن اندازه مکنت و ثروت بدست نیفتاده بود، حاج محمد کریم خان قاجار با آن همه املاک موروث و مکتسب و حاج ملاعلی کنی با آن مقدار باغ و قنوات بقدر عشری از اعشار سید شفتی مال و منال نداشتند. در باب ثروت کثیر و املاک بیحد و حساب سید شفتی با وجود تنگدستی و فقر کلی او در اوان جوانی روایات مختلف و افسانه های عجیب و غریب بر سر زبان مردم همعصر او جاری بوده است، چنانکه بعضی از عوام الناس او را کیمیاگر میدانسته و بعضی به او ’عمل قرطاس’ نسبت میداده و میگفته اند که او کاغذ را بهم می پیچید و عملی میکرد که آن مبدل بپول میشد، و برخی دیگر ثروت او را از خزانۀ غیب نازل و وارد میشمرده اند. اما حقیقت مطلب گویا این است که یکی از متمولین شفت که میزان دیانت و تقوای آقارا شنیده بوده مالی گزاف به اصفهان نزد همشهری خود میفرستد تا مقداری از آنرا خود بتصرف بگیرد و بقیه را بمعامله و استثمار بیندازد، منافع آنرا خود برداردو اصل مال را هم پس از مردن او در مصارف خیریه بکارببرد. سید بهمین ترتیب عمل نمود و پول آن متمول شفتی را قسمتی صرف تجارت کرد و با قسمتی دیگر به بیع شرط گرفتن املاک مردم مشغول شد، از تجارت سود گران برد و در عمل بیع شرط هم بمحض اینکه موعد سر می رسید، موارد بیع را بتصرف خود میگرفت یا بوجه نقد مبدل میساخت و این کار که چندین سال بطول انجامید سید را صاحب آلاف و الوف کرد، و راهی پیش پای او صاف شد که از هر عمل قرطاس و کیمیائی مطمئن تر و بی رنج تر بود. میرزا محمد تنکابنی صاحب قصص العلماء که از شاگردان سید شفتی بوده با همان ساده لوحی که مخصوص اوست در باب ثروت استاد خود چنین مینویسد: ’خانه اش مشتمل بود بردور و بیوت بسیار، هفت پسر داشت هریک اندرونی و بیرونی علیحده و مخارج ایشان جدا بود، فرزند اکبرش آقا میرزا زین العابدین در اصطبل خود هفت رأس اسب خوب بسته داشت، عیال حجه الاسلام قطع نظر از پسران و عیال ایشان، صدنفر در شمار آمده بود، از خادمان و کنیزان و زنان، و قری و ضیاع و عقار بی اندازه داشت، در شهر اصفهان گویاچهارصد کاروانسرا از مال خود داشته، گویا زیاده از دو هزار باب دکاکین داشته، و یکی از قرای او در اصفهان کروند بوده که نهصد خروار برنج مقرری آنجا بود، قطع نظر از گندم و جو و حبوبات دیگر، و یک باب آسیا در نجف آباد داشت که مستمراً روزی یک تومان اجارۀ او بود، و هکذا او املاکی که در بروجرد داشت مداخل آن تقریباً سالی شش هزارتومان بود و املاکی که در یزد داشت سالی دوهزار تومان بود، و دهاتی که در شیراز داشت، سالی چند هزارتومان مداخل آنها بود، مجملاً سالی هفده هزار تومان مالیات دیوانی دهات آن جناب در اصفهان بود که به دیوان می رسید’ ازاین گذشته هرسال از تمام بلاد ایران حتی هندوستان و قفقازیه و ترکستان، مبالغی کثیر از جانب شیعیان بعنوان سهم امام بخدمت حجه الاسلام روانه میشد، و او از آنها قسمتی را به مستحقین می بخشید و قسمتی را هم بتصرف خود در می آورد، حجه الاسلام از جهت ثروت غالباً مورد غبطۀ اعیان و حکام حتی سلاطین زمان خود بود، و اکثر ایشان به او مقروض بودند و در مواقع ضرورت از او استمداد مالی میکردند، و در عصر او بیشتر ثروت و املاک اصفهان یا در دست او بود یا در دست خاندان صدراصفهانی، و این حال همان وضعی است که بعد از پنجاه سال بین آقا نجفی و ظل السلطان در همین شهر تجدید شد. به این معنی که جمع آمدن آن همه ثروت در دست یکی از پیشوایان مذهبی و اطاعت عجیب عامه از او بتدریج میزان قدرت دنیائی او را نیز فوق العاده بالا برد، تا آنجا که هیچ حاکمی در اصفهان در مقابل نفاذ امر حجه الاسلام قدرت نداشت، او به دیدن هیچیک از حکام نمیرفت و حاکم اصفهان هروقت شرفیاب خدمت ایشان میشد دم در سلام میکرد و می ایستاد، و بسا بود که آن جناب ملتفت نمیشد بعد از ساعتی نگاه میکرد و او را اذن جلوس میداد، و برای او تواضعی نمیکرد تنها وقتی که فتحعلیشاه و محمدشاه به اصفهان آمدند به دیدن ایشان رفت ولی با کوکبه و جلالی که گوئی شاهی به دیدن شاهی میرود، و در ملاقات نیز از خود نهایت تبختر و تفرعن نشان داد. ’در زمانی که فتحعلیشاه در اصفهان در عمارت هفت دست که در بیرون شهر است منزل داشت دوربین انداخته بصحرا تماشا میکرد دید فیلی را بار کرده می آورند سلطان به ملازمان حضور گفت که فیلی برای ما می آورندپس نگاه کرد دید فیل را از اردو گذرانیدند و بجانب شهر میبرند، سلطان استفسار کرد که فیل از کیست و بارش چیست ؟ بعرض او رسانیدند که این فیل از تجار و ارباب دولت از مسلمانان هند است که برای حجه الاسلام فرستاده اند و بارش تنخواهی است که تجار هند از وجوه برّ و مال امام برای آن جناب فرستاده اند، سلطان را در باطن خوش آیند نشد. چون فیل را نزد سید بردند و حکایت سلطان را نیز به عرض جناب سید رسانیدند، سید بار آنرا که تنخواه بود قبض نمود و فیل را برای سلطان فرستاد’. در موقعی که سید مسجد معروف خود را در محلۀ بیدآباد اصفهان در مجاورت منازل خویش میساخت فتحعلیشاه بدیدن او و تماشای آن مسجد رفت و از سید خواهش نمود که او را نیز در مخارج آن بنا شریک و سهیم سازد. سید قبول نکرد، شاه گفت گمان نمیکنم که شما را قدرت اتمام چنین بنا باشد، سید گفت:مرا دست در خزانۀ خداوند عالم است. زمانی که فتحعلیشاه به اصفهان آمد و سید را بدیدن او بردند سلطان به سید گفت: که از من مطلبی خواهش کنید، سید امتناع نمود، سلطان اصرار کرد آخرالامر سید گفت: که چون اصراردارید مرا استدعا اینکه نقاره خانه را موقوف کنند، سلطان سکوت کرد، پس از برخاستن سید، سلطان به امین الدوله گفت: عجب سیدی است که از من خواهش میکند که نقاره خانه سلطانی را که علامت پادشاهی است موقوف دارم، امین الدوله معذرت خواست. در عهد محمدشاه از آنجا که اقتدار سید بیش از پیش فزونی گرفته بود. وقتی که سید در اصفهان به دیدن آن پادشاه رفت، زیادتر از زمان فتحعلیشاه نخوت و جبروت و خودنمائی ظاهر کرد، به این معنی که بر استری سوار شد و یکی از قارئین خوش آواز قرآن را دستور داد تا پیشاپیش استر آقا آیات مناسب مقام بخواند و به این وضع بسمت عمارت هفت دست در ساحل زاینده رود که مقر شاه بود حرکت نمود و چون بشاه نزدیک شد قاری این آیه را خواند: ’کما ارسلنا الی فرعون رسولاً فعصی فرعون الرسول’ (قرآن 15/73 و 16) وقتی که سلطان به دیدن او رفت و با نقاره به خانه او نزدیک شد سید که برای استقبال تا به در سرای خود آمده بود چون در میان صحن حیاط صدای نقاره بگوشش رسید، دستها را به آسمان برداشت و عرض کرد خداوندا ذلت اولاد فاطمۀ زهرا را بیش از این مخواه، سپس بخانه برگشت. بعد از وفات فتحعلیشاه و قبل از آنکه محمدشاه بطهران برسد و بتخت سلطنت جلوس کند چندتن از برادران او به ادعای سلطنت برخاستند، از آنجمله بود علیشاه ظل السلطان که چند روزی نیز در طهران خود را پادشاه خواند و یک عده از رجال دورۀ فتحعلیشاه که از هیبت میرزا ابوالقاسم قائم مقام وحشت داشتند علیرغم محمدشاه و صدراعظم او جانب علیشاه را گرفتند مانند اللهیارخان آصف الدوله قاجار و عبداﷲخان امین الدوله پسر حاجی محمد حسینخان صدر اصفهانی. پس از آنکه اساس سلطنت محمد شاه قوام گرفت و ظل السلطان دردعوی خود مغلوب شد، عبداﷲخان امین الدوله از ترس در اصفهان ب خانه حجه الاسلام شفتی پناه برد و در آنجا بست نشست، و چنین شهرت داد که دیگر در امور مملکت مداخله نخواهد کرد، اما این ادعا حقیقت نداشت و امین الدوله به پشت گرمی سید شفتی و شفاعتی که سید از او کرده بود دائماً مشغول توطئه و زمینه سازی بود، و خبر این دسیسه های او در طهران به قائم مقام میرسید. عاقبت قائم مقام از قول شاه نامۀ ذیل را در جواب وساطت حجه الاسلام به او نوشت و آن چنانکه ملاحظه میشود در حقیقت تهدیدی بحجه الاسلام نیز هست: ’مسطورات آن جناب بنظر اصابت اثر رسید، و چون به اصول مکاتبات بقاعده مشهوره بدلی از حصول ملاقات میتواند شد خاطر مهر مظاهر را که در هوای شوق دیدار بود زایدالوصف مسرور و مبتهج ساخت. سابقاً در باب مقرب الخاقان امین الدوله اظهاری کرده بودند و بروفق خواهش آن جناب مقرر شد که اگر مصلحت خود را در تقلد اشغال دنیوی میداند به آستانۀ قدس شتابد و اگر به اقتضای سن و التزام تشرع راغب اعمال اخروی است بعتبات عالیات عرش درجات عازم شود، و در هرحال بعد از فضل خدا بواسطۀ آن جناب در کنف رأفت و توجه ما باشد، لیکن بعد از آن طور توسط آن جناب و اینگونه تفقد ما، چندی گذشت که به هیچیک از این دو کاراقدام نکرد و در میان دنیا و آخرت معطل بود، و بتواتر و شیاع رسید که در این ظرف مدت بیکار نبوده و بی سبب تعطیل جایز نداشته. بر آن جناب مستطاب بهتر معلوم است که تا حال چه مبلغ مال مردم در اصفهان تلف شده و چقدر دماء و نفوس در خارج و داخل آن ولایت بر باد فنا رفته. اگر سخن مردم در حق او صدق است واجب است که از آن ولایت اعراض کند و اگر مبنی بر اغراض است چه لازم است که در میان دارالخلافه و فارس بنشیند و عرض سهام تهمت گردد. بالجمله باز آنچه در باب مصلحت مملکت و آسودگی او بخاطر میرسد همین است که یا بخدمت ما درطهران یا بطاعت خدا در عتبات بپردازد و تا زود است به یکی از این دو کار اقدام کند، و در هر صورت آن جناب مأذون است که بوکالت نواب همایون مشارالیه را اطمینان دهد، اما هرگاه از این مصلحت دید ما که محض خیرخواهی خلق و رأفت درباره اوست تخلف کند از آن جناب خواهش داریم که او را در جوار خود راه ندهد و من بعدهرگونه خواهشی که باشد اظهار کند که معتقدانه در مقام انجام برآئیم. ’ امین الدوله بازهم بقدرت حجه الاسلام شفتی به این تهدید اعتنائی نکرد و چنان به قدرت او مینازید که ظاهراً به عنوان خود ولی باطناً به اشاره ٔسید شفتی در کار حکامی که به اصفهان می آمدند اخلال میکرد. پس از قتل قائم مقام، محمدشاه بار دیگر به امین الدوله تکلیف کرد که یا به طهران بیاید یا عازم عتبات شود، و برای ابلاغ این تکلیف در شوال 1251 هجری قمری یکی از پیشخدمتان خاصۀ خود را به اصفهان فرستاد. امین الدوله قریب به شش ماه مأمور مخصوص محمدشاه را سردواند، تا آنکه به دستیاری مسترمکنیل وزیرمختار انگلیس از محمدشاه تأمین جانی گرفت و عازم عتبات شد و در آنجا بود تا در شعبان 1263 هجری قمری در کربلا به سن هفتاد وفات کرد. بعد از قلع ریشه فساد عبداﷲخان امین الدوله از اصفهان، محمدشاه حکومت آن شهر را به عهدۀ خسروخان گرجی واگذاشت و خسروخان اتفاقاً از میان حکام کسی بود که بشفاعت علما اعتنائی نمیکرد، به همین جهت سید شفتی و علمای دیگر مردم شهر را بشورش برضد او واداشتند، و او ناچار معزول و دیگری که بسیار بی کفایت و نالایق بود بجای او روانۀ اصفهان گردید. بی کفایتی حاکم جدید اوباش شهر و لوطیان آنجا را که بقدرت علما مستظهربودند بحرکات زشت و اخذ اموال و هتک نوامیس مردم واداشت، و کار شرارت ایشان بدانجا کشید که شاه و حاجی میرزا آقاسی در سال 1255 با عده ای قشون، ظاهراً بقصدتنبیه اشرار اصفهان، و باطناً برای ترساندن حجه الاسلام عازم آنجا گردیدند و اگر چه عده کثیری از سرکشان و متعدیان و سران ایشان را کشتند یا تبعید کردند، لیکن به هیبت سید صدمه ای چندان نرسید فقط قدرت حکمران جدید یعنی منوچهرخان معتمدالدولۀ گرجی نظم اصفهان را اعاده داد و حجه الاسلام که در این تاریخ بسیار مسن ومریض شده بود دیگر از خود عملی نشان نداد، در صورتی که سابقاً در قدرت نمائی نسبت بحکام وقت و صدور حکم تکفیر علمای دیگر به استنباط شخصی یا بشهادت دیگران پروائی نداشت، چنانکه در ایام قدرت خویش سه تن از علمای مشهور را تکفیر نمود، که تفصیل آن در قصص العلماءمذکور است. هرکس مایل است به آن کتاب رجوع نماید. مجلس درس حجه الاسلام و شاگردان و تألیفات او: حجه الاسلام مردی عالم و فاضل و در فنون مختلفۀ ادب و اصول و فروع مسلط و مبرز بوده. بهمان اندازه که او بجمع مال علاقمند بود به تحصیل کتب نفیس و نادر نیز عشق و علاقه میورزید، و در خرید و جمع کتب از هیچگونه خرجی خودداری نداشت، و کتاب خانه او در آن عصر در داشتن نسخه های عزیز و قیمتی بی نظیر بشمار میرفت. وخود او مدعی بود که هیچ کتابی نیست که او از آن نسخه ای نداشته باشد. ارزش کتاب خانه او تا آن اندازه بود که پس از وفات او حاج سید اسداﷲ یکی از پسرانش فقط بتملک همانها قناعت ورزیده و بقیۀ اموال حجه الاسلام را برای ورثۀ دیگر گذاشت. در بدو ورود به اصفهان سید در مدرسه چهارباغ حجره گرفت و در آنجا به تدریس مشغول شد ولی گویا بعلت حسادتی که مدرس قدیم مدرسه نسبت به او بهم رسانید، او را از آنجا اخراج نمود، تا آنکه سید بتدریج شهرت و مکنتی بهم رسانید و لقب حجه الاسلام یافت و در منزل آقا محمد بیدآبادی مستقر شد و مستقلاً بتدریس پرداخت و ازاطراف و اکناف بلاد شیعه طلاب بمحضر درس او شتافتند، و از افاضات و مبرات او متنعم شدند، مخصوصاً چون سیدمتمکن و بذال بود حوزۀ درس او رونقی دیگر داشت و پیوسته اردوئی از طلاب و ریزه خواران گرد او مجتمع بودند. و از میان ایشان عده ای از مشاهیر علمای امامیه و فقهای عصر برخاستند، معروفترین شاگردان حجه الاسلام شفتی بقرار ذیلند: آقای محمد مهدی کرباسی پسر بزرگتر حاجی محمد ابراهیم کرباسی و حاج محمد ابراهیم قزوینی وحاج محمد جعفر آباده ای (متوفی 1280) و سید محمد قزوینی (1235-1286) و سید محمد باقر عراقی و میرزا محمدتنکابنی صاحب قصص العلماء (1235 -1302) و میرزا محمد باقر خوانساری اصفهانی مؤلف روضات الجنات (1226 -1313) و حاج سید ابراهیم شریعتمدار سبزواری و ملاعلی اکبر خوانساری و ملامحمد جعفر فشارکی اصفهانی و سید محمد شفیع جاپلقی و ملامحمد کاظم هزارجریبی و حاج محمد رفیع گیلانی و جز ایشان. صاحب قصص العلماء در باب مجلس درس و طرز تدریس استاد خود چنین مینویسد: ’اما تدریس حجه الاسلام در نهایت دقت و متانت بود و نهایت تفصیل اقوال فقها را می داد و در فهم عبارات ایشان وجوه و احتمالات بسیار ذکر میکرد. و جمعیت زیاد در درس او حاضر میشد، لیکن کم درس میفرمود، هفته ای دو روز یا سه روز یا کمتر، بعضی از ایام هفته هیچ درس نمیگفت، ودر بعضی از اوقات در میان درس ارباب مرافعه میان مجلس میریختند و درس بهم میخورد و آخوند ملامحمد نظرآبادی ساکن قزوین که مجاز از شهید ثالت و حاجی ملاصالح بود و فاضل و جامع، و این فقیر بعضی از شرح لمعه را نزد او قرائت مینمود و شرحی بر مختصر نافع نوشته، میگفت: که من طهارت و صلاه شرح کبیر را در مجلس درس حجه الاسلام نوشته ام، یعنی زمانی که در میان درس جمعیت مترافعین میشد و ما معطل میشدیم من طهارت و صلاه شرح کبیررا در مجلس همراه داشتم و مینوشتم. ’ اما مصنفات حجه الاسلام بیشتر کتب فقهی و اصول و آیات و احکام و یک عده نیز در رجال و نحو و ادب است و از تمام آنها مشهورتر کتاب مطالع الانوار است که آنرا در شرح کتاب شرایعنوشته. وفات سید و محل قبر و اولاد او: وفات سید شفتی در عصر روز یکشنبه دوم ربیع الثانی از سال 1260 هجری قمری به مرض استسقا وحبس البول در اصفهان اتفاق افتاد، و او را در قبه ای که در مدرسه و مسجد بیدآباد خود ساخته بود بخاک سپردند، و در عزای او چند روز بازارهای اصفهان بسته بود، و در جمیع بلاد شیعه مراسم تعزیت او را برپا نمودندو تا قریب به یک سال این مراسم در آن نواحی ادامه داشت. اما مسجد سید در بیدآباد که وی در حدود 1245 بساختن آن شروع کرد مهمترین مسجدی است که بعد از صفویه در این شهر بنا شده و سید بیدآباد وشهیش را که جزو ماربین و باغات حومه شهر میشمردند جزو شهر آورده و محلۀ بزرگی تشکیل کرد و بر دایرۀ شهر افزود، مساحت مسجد هشت جریب و کسری و سمت شمالی آن دو در ببازار مجاور دارد، یک در بدهلیز بقعۀ مرحوم سید باز میشودو داخل بقعه صندوق قبر است، و ضریحی پولادی در 1320 که مرحوم حاج سیدمحمد باقر ثانی ولد مرحوم حاج سید اسداﷲ از نجف آمد برای مرقد جد خود مرتب نمود... در دوم بسمت شمالی، طرفین در و دالان در ایوانی است، نمازگاه عمومی و جنبش حوضخانه و طهارت خانه، دو سمت مغرب و مشرق شبستانهاست برای نماز، و فوقانی آنها حجرات طلاب و مهتابیها و جلو شبستانها طاقنماهای کوچک مشبک و درها بکوچه های گرد خود دارد و سمت جنوب گنبد و ایوان و چهل ستون عالی و کاشی کاری و بالای ایوان ساعت بزرگی نصب شده و در دالان گوشۀ شمال و مشرق ارسی بلندی است. قبر مرحوم آقا میرزا مهدی پسر مرحوم سید از علماء و قبر میرزا ابوالفضل نوادۀ آن مرحوم و قبر میرزا زین العابدین و حاج سیدمحمد علی و آقا سید مؤمن اولاد سید بزرگ آنجاست. مشهورترین پسران حجه الاسلام، حاج سید اسداﷲ است که از شاگردان صاحب جواهر الکلام بوده و تألیفات چند نیز از او باقی است و در ماه رجب 1290 هنگامی که بعتبات میرفت در کرند کرمانشاه وفات یافت، و جنازه اش را بدوش تابنجف بردند و در آنجا به خاک سپردند دیگر حاج سید محمد علی است که نیز نزد صاحب جواهر تلمذ کرده بوده وبه سن پنجاه و پنج در سال 1282 هجری قمری دار فانی راوداع کرده و پسر حاج سید محمدعلی به نام سیدمحمد مهدی متولد سال 1278 مؤلف رسالۀ کوچکی است در شرح حال علمای شیعه از حدود سال 1000 هجری قمری تا سال 1303 بنام ’غرقاب’ و این عنوان یعنی غرقاب را مؤلف چون بحروف جمل با سال 1303 برابر است برای اسم کتاب خود اختیار کرده. ولی آن رساله که نگارنده دیده ام ذیل مختصری دارد تا تاریخ قتل ناصرالدین شاه که معلوم نیست از خود مؤلف اصلی است یا از دیگری. تاریخ وفات مؤلف رسالۀ غرقاب بدست نیامد. (از مجلۀ یادگار شماره ٔ10 سال پنجم صص 28-43)
حسین بن محمد بن الحسین التبریزی الممقانی. پسر بزرگ حجه الاسلام ملامحمد ممقانی تبریزی و از علمای مشهور شیخیه است. در تبریز از پدر خود حجه الاسلام و در عراق عرب نزد سیدکاظم رشتی تلمذ کرده. پس از وفات پدر در سال 1269 هجری قمری ریاست جماعت شیخیه و امامت مسجد حجه الاسلام به او مسلم شد. بجای پدر در کرسی تعلیم و تربیت پیروان طریقۀ شیخ احمد احسائی مستقر گردید. در ایام او نیز مانند عهد پدرش میان شیخیه و دیگران مخالفت و معاندت بود. در محرم سال 1285 هجری قمری هر دو طایفه بجنگ یکدیگر برخاستند و از شیخیه دو برادر که یکی اکبر و دیگری اصغر نام داشت بزخم خنجر کشته شد و آشوب در شهر تبریز ظاهر گشت. نادر میرزا این فتنه را از مسجد محلۀ ویجویه دانسته و در تاریخ خود مینویسد: ’شهر محرم الحرام برسید بکوی ویجویه مسجدی است دو تیره علمای این شهر به اغوای مریدان که بیخ شان برکنده باد برای اقامت و ذکرمصیبت در آن معبد بلجاج ایستادند’ میرزا محمد صادق قائم مقام پیشکار ولیعهد مظفرالدین میرزا قاجار در تبریز روی تدبیر باطل بحمایت شیخیه تمایل نمود و تقویت او از شیخیه موجب فساد گردید و در شهر انقلاب و شورش پدید گشت. او میگوید کار بجائی رسید که ’هر دو رئیس با قومی سلاح بسته به مسجد و جای دیگر همی رفتند و این نه بر قانون سلطنت بود. ’ قائم مقام در کار خود فروماند و از اصلاح عاجز شد ناچار نامه بدربار نوشت و از پیشکاری برکنار شد. شاهزاده مؤیدالدوله طهماسب میرزا پسر محمدعلی میرزا پسر فتحعلی شاه قاجار بجای او معین شد. ناصرالدین شاه حاج میرزا باقر مجتهد تبریز راکه ریاست عامه داشت با صاحب ترجمه بپای تخت خواند. صاحب ترجمه بی درنگ راه طهران پیش گرفت حاج میرزا باقرمجتهد نیز بعد از او حرکت کرد. مؤیدالدوله شهر را آرام و فتنه را فرو نشاند. از تالیفات این عالم کتابی است موسوم به ’علم المحجه’ و رساله ای است بلغت فارسی بطریق سؤال و جواب که در پاسخ سوءالات جمعی از مردم قفقاز تدوین کرده است، او در هردو رساله روی اصول و مبانی شیخیه بحث کرده و سخن گفته است. نادر میرزا در تاریخ تبریز ترجمه مجمل و مختصری از او آورده میگوید: ’ میرزا حسین مردی فاضل و محدث بود از ثقات شنیدم که او شب زنده داشتی بعبادت. او را نیز چون پدر حجه الاسلام گفتندی به سال یکهزارودویست و... از هجرت بجهان دیگر شد. کالبد او را بمشهد حسین بن علی علیهم االسلام بردند’. جای مرتبۀ احاد و عشرات در تاریخ وفات صاحب ترجمه در نوشتۀ نادر میرزا سفید است. چنین مینماید که در اواخر قرن سیزدهم وفات یافته. بعضی سال وفات او را در اوایل قرن چهاردهم در سال 1303 هجری قمرینوشته اند والله اعلم. (از کتاب المحافل، تألیف سلطان القرائی تبریزی)
حسین بن محمد بن الحسین التبریزی الممقانی. پسر بزرگ حجه الاسلام ملامحمد ممقانی تبریزی و از علمای مشهور شیخیه است. در تبریز از پدر خود حجه الاسلام و در عراق عرب نزد سیدکاظم رشتی تلمذ کرده. پس از وفات پدر در سال 1269 هجری قمری ریاست جماعت شیخیه و امامت مسجد حجه الاسلام به او مسلم شد. بجای پدر در کرسی تعلیم و تربیت پیروان طریقۀ شیخ احمد احسائی مستقر گردید. در ایام او نیز مانند عهد پدرش میان شیخیه و دیگران مخالفت و معاندت بود. در محرم سال 1285 هجری قمری هر دو طایفه بجنگ یکدیگر برخاستند و از شیخیه دو برادر که یکی اکبر و دیگری اصغر نام داشت بزخم خنجر کشته شد و آشوب در شهر تبریز ظاهر گشت. نادر میرزا این فتنه را از مسجد محلۀ ویجویه دانسته و در تاریخ خود مینویسد: ’شهر محرم الحرام برسید بکوی ویجویه مسجدی است دو تیره علمای این شهر به اغوای مریدان که بیخ شان برکنده باد برای اقامت و ذکرمصیبت در آن معبد بلجاج ایستادند’ میرزا محمد صادق قائم مقام پیشکار ولیعهد مظفرالدین میرزا قاجار در تبریز روی تدبیر باطل بحمایت شیخیه تمایل نمود و تقویت او از شیخیه موجب فساد گردید و در شهر انقلاب و شورش پدید گشت. او میگوید کار بجائی رسید که ’هر دو رئیس با قومی سلاح بسته به مسجد و جای دیگر همی رفتند و این نه بر قانون سلطنت بود. ’ قائم مقام در کار خود فروماند و از اصلاح عاجز شد ناچار نامه بدربار نوشت و از پیشکاری برکنار شد. شاهزاده مؤیدالدوله طهماسب میرزا پسر محمدعلی میرزا پسر فتحعلی شاه قاجار بجای او معین شد. ناصرالدین شاه حاج میرزا باقر مجتهد تبریز راکه ریاست عامه داشت با صاحب ترجمه بپای تخت خواند. صاحب ترجمه بی درنگ راه طهران پیش گرفت حاج میرزا باقرمجتهد نیز بعد از او حرکت کرد. مؤیدالدوله شهر را آرام و فتنه را فرو نشاند. از تالیفات این عالم کتابی است موسوم به ’علم المحجه’ و رساله ای است بلغت فارسی بطریق سؤال و جواب که در پاسخ سوءالات جمعی از مردم قفقاز تدوین کرده است، او در هردو رساله روی اصول و مبانی شیخیه بحث کرده و سخن گفته است. نادر میرزا در تاریخ تبریز ترجمه مجمل و مختصری از او آورده میگوید: ’ میرزا حسین مردی فاضل و محدث بود از ثقات شنیدم که او شب زنده داشتی بعبادت. او را نیز چون پدر حجه الاسلام گفتندی به سال یکهزارودویست و... از هجرت بجهان دیگر شد. کالبد او را بمشهد حسین بن علی علیهم االسلام بردند’. جای مرتبۀ احاد و عشرات در تاریخ وفات صاحب ترجمه در نوشتۀ نادر میرزا سفید است. چنین مینماید که در اواخر قرن سیزدهم وفات یافته. بعضی سال وفات او را در اوایل قرن چهاردهم در سال 1303 هجری قمرینوشته اند والله اعلم. (از کتاب المحافل، تألیف سلطان القرائی تبریزی)
حاج ملا اسدالله مجتهد بروجردی مشهور به حجه الاسلام. فرزند حاج عبدالله. از اکابر علمای امامیه و در اواخر عمر خود ادعای اعلمیت نمود، او باب علم را مفتوح میدانست و در فقاهت مشربی مکاشفانه داشته و در هنگام استدلال و احتجاج دریائی بود مواج و آوازه و صیت فقاهت او مشهور هردیار بود و در عهد وی بروجرد مرکز تحصیل علوم شرعیه و مجمع افاضل ایران گردیده و شیخ مرتضی انصاری یک چند در ایام تکمیل در حوزۀ وی حاضر و در اوقات ریاست خود اقوال او را نقل میکرده و عبادت و تقوی و ریاضات شاقه اش مشهور و توقیع رفیعی از ناحیۀ مقدسه بنام وی صادر و گروهی بصدور خوارق عادات درباره وی معتقدو سه نفر از اولادش فخرالدین محمد و جمال الدین محمد و نورالدین محمد که از بطن دختر میرزای قمی صاحب قوانین بوده اند مجتهد مسلم بوده و خودش اجازه ای مبسوط برای ایشان نوشته و اجتهاد ایشان را تصدیق کرده و تألیف او منحصر به تعلیقۀ قواعد الاحکام است و بس. و علاوه بر شرافت علمی دارای ثروت و اموال و مستغلات بسیاری بود و در سال 1271 یا اواخر 1270 هجری قمری در بروجرد وفات یافته و هم در آنجا مدفون گردید. (اعیان الشیعه ج 12 ص 149) (مآثر و آثار ص 140) (ریحانه الادب)
حاج ملا اسدالله مجتهد بروجردی مشهور به حجه الاسلام. فرزند حاج عبدالله. از اکابر علمای امامیه و در اواخر عمر خود ادعای اعلمیت نمود، او باب علم را مفتوح میدانست و در فقاهت مشربی مکاشفانه داشته و در هنگام استدلال و احتجاج دریائی بود مواج و آوازه و صیت فقاهت او مشهور هردیار بود و در عهد وی بروجرد مرکز تحصیل علوم شرعیه و مجمع افاضل ایران گردیده و شیخ مرتضی انصاری یک چند در ایام تکمیل در حوزۀ وی حاضر و در اوقات ریاست خود اقوال او را نقل میکرده و عبادت و تقوی و ریاضات شاقه اش مشهور و توقیع رفیعی از ناحیۀ مقدسه بنام وی صادر و گروهی بصدور خوارق عادات درباره وی معتقدو سه نفر از اولادش فخرالدین محمد و جمال الدین محمد و نورالدین محمد که از بطن دختر میرزای قمی صاحب قوانین بوده اند مجتهد مسلم بوده و خودش اجازه ای مبسوط برای ایشان نوشته و اجتهاد ایشان را تصدیق کرده و تألیف او منحصر به تعلیقۀ قواعد الاحکام است و بس. و علاوه بر شرافت علمی دارای ثروت و اموال و مستغلات بسیاری بود و در سال 1271 یا اواخر 1270 هجری قمری در بروجرد وفات یافته و هم در آنجا مدفون گردید. (اعیان الشیعه ج 12 ص 149) (مآثر و آثار ص 140) (ریحانه الادب)